باد شرطه
سلام؛
نقشه کجاست؟ راه چیست؟
آغازش چگونه است؟
و چاله ها کجایند؟
سوال ها می روند و
فقط می روند.
بی هیچ عزم، و حرکت
و البته آغازی.
گویا فقط بدان امیدم که بادی برخیزد و کشتی را ببرد...
که حافظ می گفت:
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
باشد که بازبینیم دیدار آشنا را
تفاوت نامه:
و خوشا به حال آن "عند ربهم یرزقون" ها که گویا زمزمشان این بوده است و مثل من محتاج نبودند:
به اختیار نباشد نفس، نمی خواهم
نکرده فریاد، فریادرس نمی خواهم
بهشت اگر به شفاعت رسد، نخواهم رفت
به زور گریه و طاعت رسد، نخواهم رفت
بدون کشته شدن سرنوشت بیهوده ست
بدون کشته شدن سرنوشت بیهوده ست
شهید اگر نتوان شد بهشت بیهوده ست
--- می بینید، نه بادی و نه شرطه ای و نه کشتی شکستی ای و ...
برچسب ها:
مثنوی گناه
،